مردم شریف اقلید، از دیر باز رسم زیبا و خوبی داشتند و دارند بنام "شب نشینی" ( هر چند که اخیرا کم رنگ تر شده). این رسم شب نشینی پاسخ و راهکاری بود برای مبارزه با سرما و تاریکی و سختی و تنهایی شب های سرد و طولانی زمستان های قدیم، زمانیکه هیچیک از مظاهر تکنولوژی امروزی در اقلید حضور نداشتند، (به غیر از تلگراف). شب نشینی، یک راهکار کاربردی برای کاهش این سختی ها بوده است. این شب نشینی ها به لحاظ ساختاری دو خصوصیت مهم داشتند.

یکم: کاملا ساده و بی تکلف برگزار می شدند و معمولا "شب چره ای" را که در خانه موجود بود مانند (سنجد، قیسی، گردو، گردوی آبگشا و...) با هم می خوردند و زحمت جدی هم برای میزبان ایجاد نمیشد.

دوم: معمولا این کار، در سطح گسترده ای انجام می شد و منحصر و مخصوص به قوم و خویش های درجه یک نبود بلکه اقوام دور، همسایه های ( شغلی، کشاورزی)، هم مسجدی ها و ... را نیز شامل می شد.

این شب نشینی ها به لحاظ محتوی نیز غنی بودند و در طی آن یا قصه ای تعریف، کتابی یا  آوازی خوانده می شد. راجع به مشکلات بحث می کردند. نگاه های اولیه برای ازدواج در همین مجالس رد و بدل می شد و...

و از همه مهمتر در این شب نشینی ها کودکان و نو جوانان رفتار های اجتماعی و چند و چون تعامل با دیگران را مستقیم و تحت نظر بزرگترها تمرین می کردند و یاد می گرفتند. (مسئله ای که امروزه این گروه های سنی سخت بدان محتاج هستند و تلویزیون و بازی های کامپیوتری و نبود شب نشینی های کاربردی این فرصت بسیار مهم را از آن ها گرفته است).

شب نشینی ها دراقلید، از قدیم الایام تا 65 سال پیش که هیچ نمودی، از جلوه های امروزی تکنولوژی از قبیل (برق، آب لوله کشی، تلفن، ماشین، تلویزیون، رادیو، اینترنت، ماهواره و ....) نبود به "شکل و شمایل" یکسان انجام می شد.

حدود شصت و پنج سال پیش با خرید یک موتور برق "دست دوم" از خوانین فیروز آباد برق وارد اقلید شد. بدینصورت که یک ژنراتور، برق اقلید را از غروب آافتاب تا ساعت یازده شب تامین می کرد. و قانون بر این بود که از ساعت ده و نیم شب، دو دفعه به فاصله ربع ساعت با خاموش و روشن کردن برق، مردم می فهمیدند که ساعت خاموشی فرا میرسد. ( البته گاهی و بندرت، که مراسم مهمی در کار بود یا به در خواست افراد با نفوذ دیر تر خاموش می شد.)

مردم در اصطلاح عامیانه به این وضعیت می گفتند: "علامت اولی و علامت دومی". این کارخانه برق و این علامت ها یک نظم نا خواسته ای را به مراسم شب نشینی داده بودند. با علامت اولی میهمانان اماده رفتن و با علامت دومی خانه میزبان را ترک می کردند. ( اغلب با کودکی خوابیده بر دوش)

مردم از داشتن برق حتی برای این چند ساعت محدود، بسیار شادمان بودند و تکنولوژی را تحسین می کردند.

شصت سال پیش یعنی حدود سال 1336 این کارخانه خراب میشود و مسئولین علیرغم دعوت ازچند مکانیک "اصفهانی و ارمنی" موفق به تعمیر آن نمی شوند و سرمایه لازم را هم برای خرید یک ژنراتور نو نداشتند. مردم که موهبت داشتن برق حتی به شکل محدود آن را تجربه کرده بودند این خاموشی را بر نتافته وخواهان راه اندازی مجدد کارخانه برق بودند، ولی این امر میسر نمی شود و اقلید بر گشته بود به عهد های بسیار قدیم و ( چراغ موشی و لاله و گرد سوز و به ندرت چراغ توری) که اندکی خانه ها را روشن میکرد و کوچه ها و گذر ها کاملا تاریک بودند. خلاصه اقلید شب های تاریکی را تجربه می کرد.

تابستان همان سالی که کارخانه برق خراب شده بود، یکی از جوانان اقلید که در "پالایشگاه نفت آبادان" به عنوان مکانیک "کاتر پیلار" کار می کرد برای مرخصی به اقلید می آید. یکی از اعضای انجمن اقلید، برای باز دید به منزل ایشان میرود و ضمن تعریف های معمول از خرابی کارخانه برق میگوید و از سر نا امیدی و شوخی می پرسد، راستی فلانی شما نمی توانید کارخانه برق را تعمیر کنید؟ جوان اقلیدی حرف را جدی گرفته و می گوید: کار من تعمیر "بولدوزور و کاترپیلار" است، ولی اشکالی ندارد یک نگاهی بهش می کنم. و روز بعد با حضور در محل کارخانه و معاینه آن می گوید: قول نمی دهم ولی با توکل بر خدا سعی خود را خواهم کرد. ولی یک مشکل وجود دارد و آن مرخصی من است. مسئولان با ارسال یک تلگراف به "پالایشگاه نفت آبادان" مرخصی او را یک هفته تمدید کرده و او مشغول بکار می شود و در نهایت کارخانه را تعمیر و شب های تاریک شهر را دوباره روشن می کند.

این جوان اقلیدی، کسی نیست جز "شادروان حاج خانبابا حیدرنیا" (1379 – 1299). پدر شهید والامقام "محمد مهدی حیدرنیا" ( درود بر همت هر دو بزرگوار و روحشان شاد).

من (نگارنده) گاهی از پدر می پرسیدم: پدر جان، شما که تعمیر کار کارخانه برق نبودید چطور مسئولیت این کار را پذیرفتید؟ و ایشان می فرمودند: بله من تعمیر کار کارخانه برق نبودم و حتی یک بار هم اینکار را تجربه نکرده بودم ولی در پالایشگاه نفت آبادان انگلیسی ها متد و روش کلی تعمیر را به ما آموخته بودند که با دقت تمام قطعات را باز و تمیز کنید و قطعات معیوب را یافته، تعمیر و یا تعویض کرده و با دقت نصب نمایید و من هم همین کار را کردم.

و در رابطه با آخرین لحظات کار می فرمودند: "زمانی که اولین استارت را زدیم موتور یک تپ تپ کرد و خاموش شد و این مثل این بود که قلب من از کار افتاد. جمعیت زیادی هم برای تماشا آمده بودند. (البته هر روز می آمدند) و هر یک چیزی می گفت، خودم شنیدم که یکی به اصطلاح از بزرگان به بغل دستی اش می گفت: از اول اشتباه کردیم کار رو دادیم دست این بابا. بابای (اصفهانی و ارمنی) نتوانستند کارخانه را تعمیر کنند، معلومه که پسر مشدعلی کدخدرحم (مشهدی علی، کربلایی خدا رحیم) نمی تونه. دیگری میگفت: برای اینکه مرخصی بگیرد این کار را قبول کرد. شنیدن این حرف ها برای من که از سر اخلاص و شوق خدمت و علاقه به مردم اقلید این کار را پذیرفته بودم، خیلی سخت بود و جانکاه . ولی سرانجام با یک دستکاری، موتور روشن شد و صدای صلوات مردم به آسمان برخاست. بعد از چند ساعت "درجا" کار کردن تمام برق اقلید را بارگذاری کردیم و شب های تاریک اقلید بعد از مدت ها دوباره روشن شد و این یکی از بهترین و شیرین ترین لحظات زندگی من بود". (ایشان یکی دیگر از لحظه های شیرین زندگیش را فتح خرمشهر ذکر می کرد که خود به عنوان رزمنده در آن شرکت داشت).

ایشان به عنوان یک رجل فنی بعد از خروج از شرکت نفت، با وجود داشتن (امکانات مالی و فنی) به جای رفتن به شهرهای بزرگ به خانه پدری برگشت و پایه گذار خیلی از کارها برای اولین بار در اقلید شد.

 اولین کارگاه فنی جوشکاری. (1341)

اولین کارگاه اجرای لوله کشی آب. (1342)

اولین کارگاه ساخت درب و پنجره فلزی. (1341)

 اولین بنگاه آهن فروشی. (1346)

اولین اجرای اسکلت فلزی.(1348)

اولین فروشگاه لوازم بهداشتی. (1350)

اولین کارگاه درب و پنجره آلومینیم. (1358)

و اینک:

به پاس زحمات ایشان در ارتقای سطح صنعت اقلید که به دنباله آن رفاه مردم را در پی داشت و همچنین معرفی یک الگوی موفق  بومی به جوانان، شایسته است پیشنهاد کنیم که ایشان به عنوان اولین "مرد صنعتگر اقلیدی" و "پدر صنعت اقلید" معرفی شوند. ضمن احترام به همه پیشکسوتان صنعتی، با بررسی تاریخچه صنعت در اقلید شاید بتوان گفت که این انتخاب هم شایسته است و هم بایسته و هم عادلانه.

در پایان ضروری است یاد آوری کنیم:

از شادروان حاج محمود ثابت که در این کار ایشان را همراهی می کردند.

 و تشکر و قدردانی: از معلم فرهیخته جناب آقای مهدی امیدوار عسکری که از آرشیو با ارزش خود، سند زیر را در اختیار ما قرار دادند.

محمد علی حیدرنیا ، تیر ماه 1396