شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي بي‌شك يك اثر حماسي و ملي است كه در تراز اثر‌هاي بزرگ حماسي ساير تمدن‌هاي كهن، سطحي بالا‌تر و رتبه‌اي ممتاز دارد. شاهنامه حماسه ملي ما ايرانيان در مقايسه با حماسه (اوديسه و ايلياد) يوناني، حماسه (رامايانا) هندي و حماسه (فنگ شن يني) چيني جايگاهي ويژه دارد. اما شاهنامه به عنوان يك اثر حماسي بزرگ جلوه ويژه‌اي از خرد را به همراه دارد و از اين منظر شاهنامه خردنامه‌اي است بس عظيم و شگرف و فردوسي بسيار هنرمندانه اين آميختگي حماسه و خرد را با ستايش خرد و ويژگي‌هاي آن در آغاز كتاب به نمايش مي‌گذارد. سخنراني كسري انوشيروان پادشاه ساساني در ابتداي جلوس او بر تخت شاهنشاهي ايران نمونه خوبي از خردورزي است.

اين سخنراني مشتمل بر پنجاه و چهار بيت است (شاهنامه، جلال خالقي‌مطلق) و كسري انوشيروان مباني و اصول مهم برنامه‌هاي خود را براي اداره امور كشور پهناور ايران آن زمان تبيين مي‌كند. (شبيه سخنراني پيروزي روساي جمهور كنوني) و جالب است كه براي دولت خود نام (دولت داد و خرد) را انتخاب مي‌كند.

در اين سخنراني 54 بيتي (فرض كنيم 54 دقيقه‌اي) بيست و يك محور اخلاقي، اجتماعي، رواني و معنوي مطرح مي‌شود. نكته عجيب و جالب توجه اين است كه 16 بيت از 54 بيت مستقيما به خداشناسي و اهميت توجه به خدا در اداره امور كشور مي‌پردازد و اين مشابه اين است كه يك رييس دولت در سخنراني 54 دقيقه‌اي پيروزي خود 16 دقيقه را فقط به ذكر خداوند و توجه به او اختصاص دهد. كسري بعد از خداشناسي به مواردي نظير عدالت، وقت‌شناسي، دولت پاسخگو بودن، توجه به كارشناسي، پرهيز از دروغ و رشك، شايسته‌سالاري و چند و چون تعامل با ديگران و... اشاره مي‌كند. ادامه مطلب را از زبان فردسي پي بگيريم و به همه اين توصيه‌هاي اجتماعي دقت كنيم:

1- ياد يزدان

چو كسري نشست از بر تخت عاج به سر بر نهاد آن دل‌افروز تاج

بزرگان گيتي شدند انجمن چو بنشست سالار با راي زن

سر نامداران زبان بر گشاد ز دادار نيكي دهش كرد ياد

2- فرمانبرداري از خداوند

چنين گفت كز كردگار سپهر دل ما پر از آفرين باد و مهر

كزويست نيك و بدويست كام ازو مستمنديم وزو شادكام

ازويست فرمان و زويست مهر به فرمان اويست بر چرخ مهر

ز راي وز تيمار او نگذريم نفس جز به فرمان او نشمريم

ستايش همه زير فرمان اوست پرستش همه زير پيمان اوست

3- مكافات عمل

هر آن كس كه انديشه بد كند به فرجام بد با تن خود كند

4- كار امروز به فردا مفكن

از امروز كاري به فردا ممان كه داند كه فردا چه گردد زمان

گلستان كه امروز باشد به بار تو فردا چني گل نيايد به كار

5- اهميت پيشگيري از بيماري در زمان سلامتي

بدانگه كه يابي تن زورمند ز بيماري انديش و درد و گزند

6- يادآوري مرگ

پس زندگي ياد كن روز مرگ چنانيم با مرگ چون باد و برگ

7- ضرورت عدل و داد شاه

اگر پادشا را بود پيشه داد بود بي‌گمان هر كس از داد شاد

به تخت مهي بر هر آن كس كه داد كند در دل او باشد از داد شاد

8- دوري از رشك و حسد

چو چيره شود بر دل مرد رشك يكي دردمندي بود بي‌‌پزشك

9- زشتي بيكاري و بسيار گويي

دل مرد بيكار و بسيار گوي ندارد به نزد كسان آبروي

10- زشتي دروغ

اگر جفت گردد زبان بر دروغ نگيرد ز بخت سپهري فروغ

سخن گفتن كژ ز بيچارگيست به بيچارگان برببايد گريست

11- عدم زورگويي به زيردستان

چو بيداد جويد يكي زيردست نباشد خردمند و خسروپرست

12- ضرورت بيداري و هوشياري شاه

چو برخيزد از خواب شاه از نخست ز دشمن بود ايمن و تندرست

خردمند وز خوردني بي‌نياز فزوني برين رنج و دردست و آز

وگر كژي آرد بداد اندرون كبستش بود خوردن و آب خون

13- بخشندگي شاه

وگر شاه با داد و بخشايشست جهان پر ز خوبي و آسايشست

14- ضرورت مردمي بودن كارگزاران دولت

بدرگاه بر كارداران من ز لشكر نبرده سواران من

چو روزي بديشان نداريم تنگ نگه كرد بايد بنام و به ننگ

همه مردمي بايد و راستي نبايد به كار اندرون كاستي

15- گفتار نرم

بيابد ز ما گنج و گفتار نرم چو باشد پرستنده با راي و شرم

16- مجازات بدان

مكافات بايد بدان بد كه كرد نبايد غم ناجوانمرد خورد

17- از خدا بترسيد از شاه نترسيد

شما دل به فرمان يزدان پاك بداريد وز ما مداريد باك

18- ضرورت كار، كارشناسي

وليكن ز دستور بايد شنيد بد و نيك بي‌او نيايد پديد

19- خدا پادشاه است نه من

كه اويست بر پادشا، پادشا جهاندار و پيروز و فرمانروا

فروزنده‌ي تاج و خورشيد و ماه نماينده ما را سوي داد راه

جهاندار بر داوران داورست ز انديشه‌ي هر كسي برترست

20- رابطه بازي ممنوع

هر آنكس كه آيد بدين بارگاه ببايست كاري نيابند راه

نباشم ز دستور همداستان كه بر من بپوشد چنين داستان

21 - دولت داد و خرد

بدانيد و سرتاسر آگاه بيد همه ساله با بخت همراه بيد

كه ما تاجداري به سر برده‌ايم بداد و خرد راي پرورده‌ايم