به گزارش خبرگزاری فارس از یزد، با اعلام آغاز جنگ و تجاوز دشمن به خاک ایران، مدافعان وطن از نقاط مختلف کشور به سمت مرزها جهت پاسداری از وجببهوجب خاک ایران و انقلاب نوپای آن، سرازیر شدند، شهرستان ابرکوه نیز در دفاع مقدس نقش بسزایی ایفا کرد و شهدا، رزمندگان و جانبازان بسیاری از این خطه کویری، برای حمایت از ارزشها، پیشگام شدند.
محمود، فرزند میرزا محمد عادل یکی از همین پرچمداران دفاع از وطن است که در این راه مقدس تا یکقدمی شهادت رفت؛ اما اراده خداوند بر این قرار گرفته بود که از معرکه جنگ بازگردد و دفاع مقدس را با تمام واقعیتهایش، برای نسلی که با جبهه فاصله زمانی دارند، روایتگری کند.
او که امروز جانباز 50 درصدی 59 ساله است و تحصیلاتش کارشناسی تربیتبدنی است، اولین بار در سال 60 و در سن 21 سالگی عازم جبهه میشود که در قالب گروههای نامنظم در منطقه سوسنگرد، مشغول خدمت میشود.
محمود با 14 مرتبه اعزام به جبهه بیشترین سابقه حضور در جبهه را از میان بسیجیان به نام خود ثبت کرده و هفت مرتبه نیز مجروح شده است که مجروحیت اصلی وی مربوط به عملیات رمضان است.
او که هدفی جز شهادت نداشت، پس از هر مرتبه مجروحیت بلافاصله پس از حاصل شدن بهبودی نسبی، مجدداً به عشق و آرزویی که در دل داشت، راهی سرزمینی میشد که ذرهذره آن بوی ایثار، جوانمردی، شجاعت، از خودگذشتگی و وفاداری به اسلام و ولایت میداد.
اولین اعزام جوان 21 ساله به جبهه و اولین مجروحیت
محمود عادل در گفتگو با خبرنگار فارس در ابرکوه، به بیان نحوه مجروحیتهای خود در جبهه پرداخت و گفت: اولین مجروحیت به عملیات فتح المبین در منطقه شِلِش شهر شوش در تاریخ 7 فروردین سال 61 بازمیگردد، صبح هفتمین روز عملیات فتح المبین بود که در یک منطقه از سه طرف در محاصره نیروهای عراقی بودیم.
عادل ادامه داد: باران تیر از سوی هر دو جبهه باریدن گرفته بود که در این هنگام تیری از سوی دشمن به پای چپم اصابت کرد که منجر به انتقال من به بیمارستان صحرایی شد، بعد از آن به بیمارستان کلانتری اندیمشک و از آنجا به بیمارستان کامکار قم منتقل شدم.
بیتابی برای جبهه و دومین جراحت در عملیات آزادسازی خرمشهر
وی افزود: پس از چند روز که در قم تحت درمان بودم، به ابرکوه مراجعت کردم. 10 روزی بیشتر از اولین مجروحیت نگذشته بود که باز هم با یک عصا زیر بغل به صورت داوطلب به جبهه اعزام و در عملیات بیتالمقدس شرکت کردم، هنوز اولین جراحت کاملاً بهبود نیافته بود که دومین مجروحیت هم در عملیات فوق رقم خورد.
این جانباز اذعان کرد: پس از بعد از 18 روز عملیات که باعث آزادسازی خرمشهر شد در مرحله سوم عملیات در منطقه فکه با اصابت یک ترکش از ناحیه زانوی پای راست مجروح شدم، باز هم همان داستان اعزام به بیمارستان صحرایی تکرار شد؛ اما این بار به علت عمیق نبودن جراحت تنها دو روز بستری بودم و دوباره به منطقه بازگشتم.
معبر مینی که با دست و پای 9 رزمنده ابرکوهی باز شد
سومین مجروحیت عادل مربوط به عملیات رمضان به عنوان اولین عملیاتی بود که رزمندگان ایرانی از خاک کشور خارج شده و وارد خاک عراق میشدند، عملیاتی که رزمندگان ابرکوهی برای باز کردن معبر مین داوطلب شده و بسیاری از آنان با از خودگذشتگی مسیر ادامه عملیات را باز کرده و خود جانباز شده و یا به شهادت رسیدند.
عادل ادامه داد: حدود 18 نفر از بچههای رزمنده ابرکوه از تیپ امام سجاد (ع) با هم بودیم که شب 23 تیرماه سال 61 وقتی به میدان مین رسیدیم، اولین داوطلب علی مهدی پور بود که به روی مین رفت و پای او قطع شد، دومین ایثارگر عباس فلاح که خود مسؤول محور نیز بود، پا در میدان مین گذاشت و او هم همچون مهدی پور به درجه جانبازی نائل آمد و پایش قطع شد.
وی ابراز کرد: سید حسین آتشی نیز سرنوشتی همچون مهدی پور و فلاح داشت، چهارمین نفر شهید مسلم قیومی بود که او نیز پایش قطع شد و چند ترکش نیز به بدنش اصابت کرد که به مشهد منتقل شد و او نیز پس از چند روز به شهادت رسید، 9 نفر از همشهریان ما در این میدان از جمله احمد گلشائیان، محمود ملاعباسی، محمود رستگار پناه و حبیب اکرمی شهید و یا جانباز شدند.
تیر خلاص عراقیها
این رزمنده یادآور شد: تعدادی از ما وارد خاک عراق شده و مأموریت خود را انجام دادیم، شهید محمدرضا فلاح زاده و یکی دیگر از بچههای اقلید همراه من بودند که به محاصره دشمن درآمدیم و اسیر شدیم.
عادل تصریح کرد: یکی از قوانین جنگ این بود که دو طرف هنگام شب، حق گرفتن اسیر را نداشتند، بر همین اساس عراقیها حدود 200 متر ما را جلو برده و حدود ساعت 3:30 نیمهشب، ما را بر زمین انداختند و به رگبار بستند، در همان حین که عراقیها شروع به شلیک کردند، من تنها نارنجکی که با خود داشتم را به سمت آنان پرتاب کردم.
این پیشکسوت دفاع مقدس گفت: محمدرضا فلاح زاده و آن رزمنده اهل اقلید به شهادت رسیدند و من نیز با اصابت سه تیر به نزدیکی نخاع مجدداً مجروح شده و توان حرکت نداشتم. آن دو سرباز عراقی هم در اثر پرتاب نارنجک من مجروح شدند و به تصور اینکه همه ما کشته شدهایم، ما را رها کردند و رفتند.
در انتظار شهادت/ نماز عاشقی با وضوی خون
وی اضافه کرد: من تا صبح تنها درحالیکه خون زیادی از بدنم رفته بود و توان حرکت نداشتم افکار زیادی به سراغم میآمد، عراقیها معمولاً به سراغ مجروحان میرفتند و چشم، گوش، دماغ و یا سایر اجزای بدن آنان را جدا میکردند، من نیز چنین سرنوشتی را پیشبینی میکردم.
رزمنده ابرکوهی تأکید کرد: در آن لحظات تنهایی بیش از همه در دل شوق شهادت داشتم و به خاطر رسیدن به همین هدف بود که 14 مرتبه به جبهه رفتم؛ اما خواست خداوند چیز دیگری بود، با دمیدن سپیده صبح به هر طریق ممکن درحالیکه توان برخاستن نداشتم، سعی کردم حداقل نماز خود را بخوانم، هر چند بدون وضو و با بدنی پر از خون.
تلاش برای رسیدن به سنگرهای خودی/شانه چپ رزمنده ابرکوهی میزبان گلوله بعدی بعثیها
عادل اظهار کرد: دو رکعت نماز را که خواندم با خود گفتم اگر بخواهم در منطقه بمانم قطعاً آفتاب گرم تیرماه من را از پای درخواهد آورد، ازاینرو تصمیم گرفتم هر طور که شده خود را به خاکریز خودیها برسانم، من در فاصله 35 متری خاکریز عراقیها و 500 متری خاکریز ایرانیها بودم.
این راوی دفاع مقدس ادامه داد: همین که خواستم حرکت کنم عراقیها متوجه من شدند و دوباره با مسلسل شروع به تیراندازی کردند که مجدداً تیر دیگری به شانه چپم اصابت کرد که باعث شد دست چپ من 80 درصد از کار بیفتد، از روی زمین بلند شدم، اسلحهای را برداشته و مسلح کرده و به راه افتادم.
عادل گفت: در میان تیراندازیهایی که از سوی رزمندگان ایرانی و عراقی میشد، عبور کردم دیگر هیچ تیری به من اصابت نکرد، یکی از بچهها مرا شناخت و فریاد زد: "نزنید نزنید عادل است". دو نفر را فرستادند کمک من که هر دو آنها تیرخورده و زخمیشدند و من برگشتم به خاکریز اول که شب به آنجا رسیده بودیم.
هیچ سلاحی و گلولهای مانع حضورش در جبهه نشد/ دعای مادر، رمز حیات و زندگی دوباره
و این پایان ماجرا و حضور محمود عادل در جبهه نبود. این جراحتهای سنگین او را حدود دو ماه و نیم پایبند بیمارستانی در شیراز کرد؛ اما مانع حضور دوباره او در سرزمین عشاق نشد و محمود دوباره پس از بهبودی به جبهه بازگشت.
این جانباز ابرکوهی رمز این زنده ماندن پس از مجروحیتهای متعدد را دعای خیر مادر دانست و گفت: بعد از اولین اعزام من در سال 60، پدرم فوت کرد و مادرم همیشه مرا با اطمینان خاطر بدرقه میکرد و میگفت: تو هر چقدر به جبهه بروی و مجروح شوی، شهید نمیشوی زیرا من همیشه برایت دعا میکنم که سلامت برگردی.
شاهد شهادت در سه راه شهادت
عادل در بیان خاطرات خود از جبهه، اذعان کرد: در 27 اسفند سال 62 با حدود 160 نفر از بچههای ابرکوه به منطقه عملیات خیبر اعزام شدیم، همه ما سوار ماشین شدیم تا به سمت خط مقدم برویم که در منطقه طلائیه و مسیری که معروف به سه راه شهادت بود، توقف کردیم.
وی ادامه داد: در منطقه سه راه شهادت در خط دوم پیاده شدیم و هر چند نفر از بچهها یک سنگر گرفتند تا شهید نجف قلی رضایینژاد که فرمانده گروهان بود برای بررسی منطقه به خط یک برود و برگردد، من نیز با چند نفر دیگر در سنگری بودیم که شهید رضا حیدری گفت اگر مشکلی نیست شما یک سنگر جلوتر بروید تا ما به سنگر شما بیاییم.
بدنهایی که همچون شهدای کربلا بی سر شد
این رزمنده تصریح کرد: همین که سنگرها را عوض کردیم یک هلیکوپتر عراقی در آسمان شروع به پرتاب موشک کرد و یکی از موشکها دقیقاً به سنگری اصابت کرد که ما خالی کرده و به شهید حیدری و دوستانش داده بودیم، این بار هم خدا نخواست تا من نیز در جمع شهدای آن سنگر باشم.
محمود خاطرنشان کرد: شانه چپ حسن زارع کنده شد و در مسیر رسیدن به آمبولانس شهید شده بود، خسرو کارگر، محمد آدمی و رضا حیدری نیز همچون مولای خود امام حسین (ع) سرهایشان از بدن جدا شد.
سجده خونین در آخرین نماز
عادل اضافه کرد: چهار یا پنج روز که از این حادثه گذشت در روز چهارم فروردین سال 63، شهید نجف قلی رضایینژاد در سنگر مشغول خواندن نماز بود که ترکشی از دریچه سنگر وارد شد و دقیقه به پیشانی او اصابت کرد تا او نیز مانند مقتدای مظلومان، امام علی (ع) با فرق خونین به سجده افتاده و به شهادت برسد.
وی ابراز کرد: فراموش شدن نقشآفرینان جبهه و دفاع مقدس از سوی برخی از مسؤولین که تازگی ندارد؛ اما آنچه آزار دهنده است این است که آن زمان بچهها برای آرامش مردم و حفظ کشور جان دادند در حالیکه امروز اختلاسها و بیعدالتیها مردم را در کشوری که دارای ثروت و منابع زیاد است، به سختی انداخته است.
دیدن مردم در صف اقلام معیشتی دردناک است/ عمل آتش به اختیار
راوی دفاع مقدس اذعان کرد: دیدن برخی از صحنهها همچون قرار گرفتن مردم در صف برای تهیه اقلام معیشتی در یک مملکت اسلامی بسیار دردناک است و نشان میدهد که ما دچار ضعف مدیریتی شدهایم.
عادل تأکید کرد: روزی که توان جسمی داشتیم در برابر متجاوزان ایستادیم و امروز هم در هر شرایطی با جانودل از مملکت خود دفاع میکنیم و منتظر مسئولین نمیمانیم، دست روی دست نمیگذاریم تا ببینیم مسؤولین چه میکنند؛ بلکه در هرحال وظیفه خود را انجام میدهیم و اجازه نمیدهیم خون شهدا پایمال شود.
اعجاز خون شهدا/ دلی که برای خاک جبهه پر میکشد
وی با بیان اینکه خداوند خود پاسخگوی خون شهدا است، افزود: من بارها در سفرهای راهیان نور اعجاز خون شهدا را دیدهام که چگونه نسل نوجوان و جوان را متحول کرده و معرفت و شناخت را به آنان هدیه میکند، لذا بازگویی وقایع دفاع مقدس صدرصد ضروری و واجب است زیرا رهبر معظم انقلاب هم فرمودند: راهیان نور دریچهای به سوی بهشت است.
این جانباز ابراز کرد: باوجوداینکه 4 سال از عمر خود را در جبهه گذراندم، وقتی از سفر راهیان نور به ابرکوه بازمیگردم، باز دلم برای مناطق عملیاتی پر میکشد؛ چراکه از نزدیک شاهد ایثارگریها، جانفشانیها، از خودگذشتگی و مردانگیهایی بودم که در آن خاکها رقم خورد.
تأثیرگذاری دفاع مقدس در گرو بیان حقیقتها
عادل تأکید کرد: بیان وقایع جنگ و دفاع مقدس زمانی تأثیرگذار است که تمام واقعیتهای آن آنچنانکه بوده است بیان شود. ما در جنگ در تمام عملیاتها پیروز و موفق نبودیم و عملیاتی همچون رمضان و کربلای 4 را هم شاهد بودیم که با شکست مواجه شد.
ادامه راه شهدا، تنها خواسته جانبازان
رزمنده ابرکوهی تصریح کرد: تنها خواسته جانبازان این است که مردم و نسل جوان راه شهدا را که همان راه خدا است ادامه دهند تا مملکتی عاری از دروغ، اختلاس، بیعدالتی و همه بدیها داشته باشیم. شهدا رفتند تا جامعه در سایه آسایش و امنیت پیشرفت کند و مردم زیر یوق ظلم آمریکا و سایر مستکبران جهان نباشند.
وی با تأکید بر ضرورت ولایتپذیری و اطاعت امر رهبری، اذعان کرد: مردم و مسئولین باید گوش به حرف رهبری باشند و اگر چنین کنند پشیمان نمیشوند، رهبر بارها در مورد برجام و خطوط قرمز آن هشدار دادند رعایت نشد و امروز عدهای به این نتیجه رسیدهاند که اگر تذکرات رهبری را رعایت میکردند، وضعیت بهتر از این بود.
هدفی فراتر از پست و مقام
عادل ادامه داد: من یک جانباز 50 درصد با بیشترین سابقه حضور در جبهه، 14 بار اعزام و 7 مرتبه مجروحیت هستم و تاکنون بابت این مورد حتی یک ریال هم از هیچ نهادی دریافت نکردم و انتظار چنین چیزی را هم ندارم؛ چراکه هدف من بالاتر از مادیات دنیای بوده و اگر چنین نبود پس از اولین مجروحیت دیگر به جبهه نمیرفتم.
راوی دفاع مقدس ادامه داد: واقعیت جبهه همان نیتهای خالصانه، معنویت و مبارزه با نفس بود که در وجود همه رزمندگان و شهدا موج میزد و همینها دلیل حضور آنان در جبهه بود نه پست، مقام و جایگاه و پول، دشمن از نظر نظامی بسیار قدرتمندتر از ما بود، اما این معنویت رزمندگان ایرانی بود که پیروز شد.
اولین نفر در صف مدافعان وطن
این رزمنده جنگ تحمیلی که سختیهای جنگ، مجروحیت، جانبازی، بیمهریها و برخی زخمزبانهای جامعه امروز را به جان خریده، هنوز هم محکم پای ارزشهای انقلاب، ولایت و آرمانهای شهدا ایستاده است و میگوید: اگر خدایی نکرده باز هم دشمنی به کشور تجاوز کند، من اولین نفر هستم که برای دفاع میروم، حتی اگر دوباره و دوباره مجروح شوم.
انتهای پیام